(زنی در ایستگاه)

زن از جایش بلند میشود زیر گاز را کم میکند.جلوی اینه می ایستد و دستی بر صورتش میکشد.و کفش های مشکی با پاپیون فیروزه ایش را پا میکند.و دسته گل.چند خیابان را رد میکند.و ایستگاه اتوبوس.روی سکوی چوبی مینشیند.ساعتش را نگاه میکند.2 بعد ظهر است.چند اتوبوس میایندو میروند.نگاهش به زن و شوهری می افتد که بچه اشان را میبوسند و از خیابان رد میشوند.بچه با کیف و روپوش آبی.ماشینی جلوی ایستگاه لحظه ای توقف میکند.شیشه را پایین میدهد و عینک دودیش را مرد پایین تر تا وسط دماغش میبرد.آهنگ ضربی تندی فضای داخل ماشین و ایستگاه را پر میکند.خانم خانم!گل چرا خودت گلی بیا بالا بریم دور دور؟!زن سرش را بالا میکند.و با اخم به مرد نگاه میکند.باشه خارپشت بریم سر قبرت گلم خریدم.مرد عینکش را بالا میدهد.و چند فحش به زن میدهد.زن دستش را به کیفش میبرد که مرد پایش را روی گاز میزارد و فرار میکند.ساعت دو و نیم بعد ظهر است اتوبوسی می ایستد.مردی با کیف سامسونت مشکی از اتوبوس پیاده میشود به دور ورش نگاهی می اندازد با دیدن زن چشمانش را بازتر و ابروهایش را به حالت تعجب هشتی میکند.زن نزدیک میشود سلام عزیزم مرد با تعجب میپرسد اینجا چکار میکنی.زن گل را به مرد میدهد.روز اول ازدواجمون گفتم با هم بریم تا خونه.مرد لبخند میزند و دست در دست هم به سمت خانه میروند.
نویسنده-حسام الدین شفیعیان-اسفند ماه سال 1395

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد