مامی مامی
چیههههههههههه
امروز تولد مامانبزرگه
راست میگی ها
تولد ش امروزه
شمع حالا چجوری بگیریم پیدا نمیشه
چرا دیگه دو تا یک میشه دویست یک دو میشه دویست و دو یک چهار میشه دویست و شیش
206 خب یک بیست بگیریم.اینجوری ذوق زده میشه فکر میکنه بیست سالشه
نه برا قلبش بده
چرا
قلبش با باطری کار میکنه یادت رفته تازه باطریشم داره تموم میشه باید دوتا قلمی بگیریم
خب چجوری شمع فوت کنه
براش بده
تنگی نفس داره
ولش کن بدون شمع میگیریم
خب قند داره کیک براش بده
کیک نگیریم یدونه دونات بگیریم
نه چربه چربی خونش میزنه بالا
وای راست میگی ها خب چکا کنیم
براش آهنگ تولد مبارک فقط میزاریم
نه سمعکشم خراب شده نمیتونه بشنوه فکر میکنه بجاش
خب فقط چراغ روشن خاموش میکنیم هیجانشم کمه
نه فکر میکنه شب شده میخوابه
خب براش سوپ میپزیم
نه دندوناش مصنوعیه اونم خراب شده باید ببریم درستش کنن
خب دستشو میگیریم تو اتاق میچرخونیم یکمی دلش باز شه
نه دستش در میره پوکی استخون گرفته
خب بشینیم اون مارو نگاه کنه
نه نمیشناسه که آلزایمر داره
راست میگی ها
خب ببریم گلارو بو کنه
نه حس بویائیشم از کار افتاده دکتر میگه کم کم خودشم از کار میفته
چکار کنیم نیفته
دکتر میگه تنها قسمت بدنش که کار میکنه فکرشه اونم تنها همون دقیقه فکر میکنه که فکر نکرده
خب جوراباشو در میاریم جاش یه جوراب دیگه پاش میکنیم تنوع میشه
نه جواربشو با چسب چسبوندم بپاش
چرا آخه
پاش لاغره نمیشد جوراب سایزش پیدا کنم آخه
خب عینکشو عوض میکنیم
نه عینکش 200 ساله عوض نشده میگه با این عینک چیا دیده که ما ندیدیم
چی دیده یعنی
میگه اتاق رنگش بنفش بوده الان سوسنی شده همین
خب موهاشو رنگ کنیم
خب جمجمه نداره
هان چییییییییییییییییی
جمجمه رو با سوزن دوختن آخه از طبقه بیستم تو سن 200 سالگی پرت شده
چجوری مامی مگه میشه
خودش میگه وقتی خواسته پرت بشه نشده
ولی پزشکا میگن پرت شده یحتمل رو دشک آتش نشانی
جمجمه پوسیده بوده نصفشو دوختن
خب همش با چسب چسبیده بگو یدفه
مهم اینه که مامی یادگاری بمونه
بوی آقاجونو میده
حس میکنم وقتی مامی رو میبینم بعدش مامی رو نمیبینم
چجوری
آخه وقتی نگاش میکنم.اون میگه یه حرفی
ولش کن حالا
مهم اینه بتونیم 206 سالگی مامی رو جشن بگیریم
من میگم بادکنک بگیریم بترکونیم
خب اینجوری که مامی رو باید با آمبولانس ببریم خدایی نکرده جایی دیگه
راست میگی ها
من میخوام هرجور شده مامی بره تو 210 سالگی رکورد میل گینس رو بترکونیم
خب چرا مامی رو درست حفظش نکردین همش با چسب چسبوندین بنده خدارو
تا 195 سالگی عالی بود بعدش میگفت روغن نباتی اینجوریش کرده
آخه روغن دیگه گرونه
تا 193 سالگی فقط عکس بابا م رو میدیده
خب مامی الان خودتم کلی سنته
نه من آخه میدونی همه میگن تو اصلان بهت نمیخوره 120 سالت باشه همه میگن میخوره دو سال دوازده ماهت باشه
به سن من چکا داری دختر
هیچی ولش کن
اصلان میگم جشن نگیریم بریم خونه مامی بشینیم رنگ اتاق سوسنی رو نگاه کنیم
آفرین دخترم ولی یادت باشه خودتم 95 سالته
وای مامی دوستام میگن تو بهت میخوره یک ماه و هفت روزت باشه
تازه مامی دخترمو همه میگن اصلان نمیخوره بهش 70 سالش باشه اونو میگن اصلان بهش میخوره یک هفته و نصفیش باشه
خب دخترم دیگه داره دیر میشه باید قرصامونو بخوریم اول من بیست و سه تا قرص تقویتی دارم بیست تا هم قرص فوق تقویتی
وای چه عالی
بله تازه اینها که چیزی نیست بلدم بشمرم تا بیست
خب دیگه برو خونتون دیرت میشه مواظب خودتم باش کسی بهت متلک نگه دخترم
وای راست میگی ها برام تاکسی دربست بگیر یجوری که زودبره سوپم رو گاز تبدیل شده به غاز
باشهههههههههه دلبندم
-----------------------
طنزنویس-حسام الدین شفیعیان
وای مامی اومد!!!
کی
همونی که منتظرش نشستیم؟؟؟
چه کسی یعنی؟؟؟
همونی که پنچه طلاست نصف پنچش تو دماغشه
نصف سبیلا شیرین جون
نصف سبیلا ترشی جون
وای چه ابهتی داره دختر
وقتی راه میره انگار داره حرف میزنه
چی میگه یعنی
تو چشماش کلی حرفه
سلام
سلوم
وای مامی خارجیه
واقعن
ما نوبت داریم
کی بهتون نوبت داده
اکی
اینجا ابرو برداریم زیرش چمن بکاریم چند میشه
قدیمی شده
الان ما ابرو زیرش برمیداریم بقیشم بر میداریم همشو که برداشتیم هیچی نموند میشه چهارصد هفتاد تومن
وای بی ابرویی چه عالی
بله الان مده
مد کجایه
مد همین خیابونو چند تا خیابون بالاتر منتها با تاکسی برید تو جمعیت نرید
چرا
ممکنه متد منو بردارن
اونا ابرو بر میدارن جاش دو تا خط میکشن یک ضربدر میگیرن چهارصدو هفتادو دوتومن
من کل ابرو رو بر میدارم تازه هیچی هم نمیزارم یک درصد دو مثقال کمترم میگیرم
تازه الان مد اومده کلان مو از ته میزنم
جاش شاخ میکارم بالاشم دو تا پرتقال میزارم روشم تار عنکبوت متد آفریقای شمالی
وای نه اون نمیتونم بعد برم تو مهمونی
چرا
میگن شاخ دارم
الان باید شاخ باشی وگرنه شاخت میزنن
کیا شاخ میزنن
شاخ ترا
هر چی شاخت بلند تر باشه شاخ تری
وای چه فلسفی
شما چی خوندین
من فوق دکترای نهضت سواد آموزی شرق رو دارم
تازه پرفسورای رشته طب خیلی دیگه فوقش لیسانس
وای وی وای وووو وای
کفتون دنده کشی شد
بله دهانمان بسته نمیشه
خب مسواکم بزنید
بله چشم
آفرین
ببخشید شما چرا سبیل دارید
آخه من نصف سبیلا شیرین جون کنده
شیرین کیه
اسم اصلیش شیرین نیست
پس چیه
تکی اکی واکی تاکی تا به کی تاکی
کجائین
مال غرب جنوبی شرقی قاره هنوز نیومده ان
ایشونم آرایشگرن
نه ایشون سبیل برمیدارن فقط
وای چی باکلاس
بله کلی کلاس رفتن
چه کلاسا رفتن
آشپزی نپزی,لباس ندوزی,کاشت درخت روی ناخون,کاشت هر چی روی پوست,کاشکی کشکی نپزی,یه چیزی میشی
اه ما حتی گاد
بله یس ماینیمیز وان تو تری فو
الف ب ت س چ ج
تا این حد
فلسفه خونده چجوری میشه فکر نکرد
از دانشگاه هانسفورک محله پروین و شرکاء بغیر از اکرم و سوسن خانم
باشگاه تار عنکبوت رفته.الان تو کاهش وزنه یکمی دیگه بره رو مثقال برنده دو دوره عنکبوت طلایی میشه
خلاصه من وقتم تموم شد شما پستون فردا نه چهار تا فردا دیگه پس از آن فردا بیاد
وایییییییییییی چی بد
همی که هست
وای مامی چه با کلاسن بریم هر چی دیرتر کلاسمون بالاتر میره
بریم دخی کلی کلاس بزاریم.
======================
طنزنویس-حسام الدین شفیعیان
/پشت کمپوت کنکور/
/طنزنویسی/
روز تعطیل چنگیز و خانمش میخوان برن تفریح...
=======================================
چنگیز که تو خونه حوصلش ترکیده بود.ورداشت گفت جمعه هستو امواتم مرخصی بریم قبرستون.
خانمش گفت وای چه رمانتیک
بریم منم غذا پلو زرشک با یک بال مرغ درست کردم
چنگیز سه بچه یه زن یه موتور یه قابلمه رو به سمت قبرستون
خانمش پرتقال پوست میکند میداد دهنش همینجور بادم میزد آب پرتقال تحویل پشت سری میدادو خلاصه بعد 4 ساعت رسیدن قبرستون
بساط نهار آماده چنگیز تو سایبون زیر درخت هندوانه
روبرو بلوک مرده ها
یه حال هوای خاص
دلش گرفت زد زیر گریه.
یحتمل گفتن آفتاب زیاد خورده به کلش رفت یه قاچ هندوانه گذاشت رو سنگ قبر روبرو گفت هر وقت تشنه شدی بیا بیرون بخور
یکی داشت رد میشد گفت خدا همه رو شفای فوری عنایت کنه
چنگیزم گفت آمین
رفت دوباره با خانمش بود که یه آقایی اومد گفت فاتحه فوری میخونم زیر قیمت سایرین
گفت چنگیز چقد
گفت 3500
چنگیز گفت 1500 میدم یک دورم برام آهنگ کجایی رو بخون یارو هم گفت میترسم فشارت بیفته خرج کنی
چنگیز خورد بهش شاید بر کشتی فرنگی با یارو انداخت زدش زمین
یارو گفت مرده هات گور به گور شن
که چنگیز متحول شد گفت اگه اینو نمیگفتی ممکن بود به دیار باقی به سرعت بشتابی
خلاصه سمت عصر بود که با لگد زد به قابلمه
خانمش گفت هه وحشی
گفت چنگیز این دنیا وفا نداره
گفت خانمش هفته بعد میبرمت صحرای جیبوتی اونجا فرش بندازیم
گفت چرا
گفت تو باید دور از محیط رفتگان باشی
اونجا نه کسی میره نه کسی میاد
گفت چنگیز این غافله عمر عجب میگذرد برخیز بریم
رفتن کلاغه هم رو موتور ایستاده غار غار میکرد.
که آب هندوانه خورد صورتش