هنر,قلم,رسالت هنر برای هم,برای تفکر

در پس هر کلمه چو اندیشه کنی  خود حاصل دگری

زتفکر زقلم زنوشتن زهنر چو اندیشه کنی خود هنری

قلم از فکر چو نتراوش کند در بندست بر در از آن چو اندیشه زگفتن زنوشتن چو شوی چون هنری

وگرنه رود مانده بر سر صخره زسنگ خواهد  خفت

چو زگفتن زخفتن زهنر در بر آن رسالت زقلم چون تو شوی حرف زقلم چون هنری

ورنه از ماندنو رفتن چه حاصل زبی اندیشه خفتن زشبو روز

چون تو اندیشه کنی بهر زبهتر زبهتر شدن از بهتر شدن خود زخود زدیگر زآن

زبر از آن برو بر آنی دگر این چو شود هم زهم چو مرحم بشویم آنوقت زهنر زقلم زهم زهر چه نگری چون رسیدن

به بهتر شدنیم

حسام الدین شفیعیان

/بسوی او//سلول های انفرادی مغز/

/بسوی او/
من نه منم که من منم من زخودم زکم منم
تو توئیو تو من منی من زتو بی من کم منم
من زمن شکسته ام من زخودم شکسته ام من منمائیم که من
چو بتو پل زدم منم که شد زمن منی دگر زاو زما
زما دگر زمن گذر زخود گذر زمن زما شدن گذر
تا گذری زمن زخود به او رسی زمن زخود
گهر جان خود نما خرج گوهر شدن زاو
چون زخودت گذر کنی بت شکنی زخود کنی زخود دگر
ذرتن مثقال حساب شرتن مثقال حساب
وزنه چونو چون چرا چنین زخود زبد کنی
زپر کنی تا که جهان دگر بتو کند دوای درد تو
هنر کنی به دل زنی به جانو تن تو مهر زنی
شاعر-حسام الدین شفیعیان
/سلول های انفرادی مغز/
چه گمشدم در تب غربت خود
باران کلمات چون زدفتر خود
تشدید مکرر کلمات ضرب تبر بر کاغذ خود
چون الف لامو میمی ز اسرار حکایت خود
من باران زده از گوشه ی تنهایی
معنای بزرگی زبر کلمات زمشاعر خود
چگونه اینگونه تبر خوردم زغم زمین
غم زمانه حال دفتر خود
برایت دو سه خط نوشتم بعد من بخوان
این پرنده جایش نبود در فکر سلول های انفرادی تو
شاعر-حسام الدین شفیعیان

ماحصل اندیشه

عکاس-حسام الدین شفیعیان /تبو تب زتب قلم زکاغذو قلم زمن

خوانی ابیات زپس از پس دگری

دگر از پست مدرنو زغزل چون زمثنویو دوبیتی گذری

هفت خوانیست زنو زقلم مایسطونی چو رسالت قلمی

الفو لامو دو میمو زنونو زقلم بر بینگیز  تو شعری زقلم پیکری از نو بتراش

تراوش زجوهر زریشه زقلم تا بدهد شکوفه ریزانی دگر

بربخوان قصه شبهای دو صد به تشدیدو دوصد قافله از هم به هنر

کاش  گلبرگ قلم ساقه ی خوش ریزان داشت

تا بفصل چیدن از آن قلم خود گفتن داشت

قلم از خود بگفتو زگفتن زقلم

در پس هنر قلم بود قلمدان زهنر

ماحصل جمله که ریشه زفکر از حاصل

کاش شود حاصل فعل زهنر

حاصل هر کلمه نو زنو تر بشدن

نو زبهتر زقلم زبهتر زهنر زبهتر  از منو منهای دگر

منها بزنی ضبدرو ضرب بر تقسیم هنر

حاصلش قلم از سطر سطر کمالات دگر

چو اندیشه ببارور شدن از خود زخود بهتر شدن

بهتر از خود رسیدن به تجلی زهنر تا رسالت زخدا گفتن از این شکر زشکرهای دگر

نقطه سر خط غزل بیتو دو سطر نقطه بشد قصه شعر همین شعر ز نقطه زسطرهای دگر

حسام الدین شفیعیان

زهنر در پس شعر چو شعر دگری

عکاس-حسام الدین شفیعیان /عکاسی/

خط دو خط دگر خطهای دگری

نثرو دونثرروان زان روان زپیکری

بتراشو بتوازون تا سطر سطر شعر تو گل کند

بتراوش زقلم تا خط فکر تو زفکری زفکرهای دگری گل کند

بربتابان زقلم نورو دو خطی بکشان واژه را هل بده نقطه زبیتی بتراوش زتوانایی خطی زخطی دیگر

شمعو شمع پروانه دور قلم واژه را حرف بزن فریاد زهجایا کلمات را حرف دگر

دو سه بیتی غزلی  خوانو غزل خوانی از این سطر دگر

منو من زمنی خود شکن از من زمنی تا زمن از من گذری بر دل ما چون هنری

مغز شعر از کلام همان فکرست زبیان از تو و من منو ما زمنی چون زمن از ما زما چون گذری

گذری از گذر شعر زبعدو زقبلو زماضی بعیدو زفعل حال چون زکمالات سو بگیر تا روشن فکنی

فکن از فکر دگر فکن از فکرهای دگری چون تو زبیتی زغزل در شکنی تو همان مرد سفری

حسام الدین شفیعیان