رنگین کمان قلم-جنگ و صلح- مدال عشق

رنگین کمان قلم
خط خطی‌هایم را با چشمانت رنگین کمان کن
تو سخت درگیر و دار فراموشی هستی
این‌جا یکی دو خطی برایم اشک بریز
با قلمم بعد از نگاهت رنگین کمان می‌شوم
در باران چشمانت سخت خیسم
کمی برگرد این‌جا، سخت شکننده شده است هوایش
من مردی در آستانه‌ی فصل سردم
برگرد...
(حسام الدین شفیعیان)
جنگ و صلح- مدال عشق
جنگ و صلح جایی در جنگ صلح بود
یک کودک متولد شده بود
جغرافیای زمین برای او فشنگ خالی نبود
پرچم های صلح را آتش نکنید
زمین خسته است
حسام الدین شفیعیان
/مدال عشق/
پدر ز خواب رفته بود و خواب می دید
خستگی را ز کار می دید
دختر نگاه زیبا بر پدر
انگار جهان گرد او همه است پدر
بر گرفت و لباس عشق سوزن کرد
نخ بافت مدال قهرمانی پدر
پدر بر خواست و خستگی در کرد
لباس بر تن کرد
دید دوخته بر لباسش مدال عشق
اشک بر گونه ی خسته از سرنوشت
بوسید دخترش را با محبت از کارش
که عشق است همه کارش پدر
دختر لبخند زد از خوشحالی پدر
پدر جارو بر گرفت و رفت از در
قصه ی زندگی عشق است
حتی کوچک
حسام الدین شفیعیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد