-
((کنار خیابان..روی یک بلندی))
جمعه 20 تیر 1399 22:45
((کنار خیابان..روی یک بلندی)) برق آشپزخانه را روشن می کند.از یخچال قوطی نوشابه زرد را به داخل لیوان می ریزد و به همراه نصف پیتزا روی اپن قرار میدهد.دختر بچه ای خوشحال با اسباب بازی های جدیدش بازی میکند..عروسکی که آواز عربی ای سر میدهد و دستش را بالا و پایین میکند.با دامن چین دار و کفش های پاشنه دار می خندد..عروسک...
-
اینجا یه نفر داره آواز میخونه
جمعه 20 تیر 1399 22:44
تو شهرک ..فاز 3 از همه معروفتره .وقتی ازشون سوال میکنی حرف حسابتون چیه بدون مقدمه شروع میکنن برات به خوندن.آهنگی که فقط ریتم اونو خودشون میفهمن و البته طرفداراشون.حالا این وسط قراره منم مستند بسازم نمی دونم باید از کجاش و از کدومشون شروع کنم .چرا اون پیرمرد عصبانی که همیشه سر بلوک 12 تو خودشه باید بیاد و دوربین بیچاره...
-
(زنی در ایستگاه)
جمعه 20 تیر 1399 22:36
زن از جایش بلند میشود زیر گاز را کم میکند.جلوی اینه می ایستد و دستی بر صورتش میکشد.و کفش های مشکی با پاپیون فیروزه ایش را پا میکند.و دسته گل.چند خیابان را رد میکند.و ایستگاه اتوبوس.روی سکوی چوبی مینشیند.ساعتش را نگاه میکند.2 بعد ظهر است.چند اتوبوس میایندو میروند.نگاهش به زن و شوهری می افتد که بچه اشان را میبوسند و از...
-
(از اینجا که من میبینم)
جمعه 20 تیر 1399 22:21
بنام خداوند بخشنده ومهربان (از اینجا که من میبینم) دور میدانی که تمام بلوار رو پیش روم میزاشت ایستاده بودم، انگاری که سالها بود که گم شده بودم. حرفها رو میشنیدم و صدای بوق های ممتد تاکسی ای که داشت با بوق مسافر رو قبل از اینکه بخواد مسیرش رو بفهمه سوار میکرد.همه ی اتفاقات ساده پیرامونم داشت خیلی عادی اتفاق می...
-
ساعت پنج و سی دقیقه
جمعه 20 تیر 1399 22:18
ساعت پنج و سی دقیقه..همه دنیا بهم می ریزه من مطمئنم یعنی نود درصد باید همه چیز طبق یک فرضیه ی از پیش تعیین شده زیرو رو بشه. ساعت پنج و سی دقیقه شروع تمام این ماجراهاست که به مدت 2ساعت ادامه خواهد یافت و قراره دنیا بهم بریزه حالا هنوز یک ساعت دیگه مونده تا بهم ریختن همه چیز. قراره نیم ساعت به عوض شدن همه چیز یک زن و...
-
داستان شماره 1 قطار شماره 123
جمعه 20 تیر 1399 22:12
قطار به آرامی شروع به حرکت می کند ..ایستگاه اول واگن های آبی با یک خط سبز به شماره123... رد می شود رد می شود رد می شود..نرده های آبی.چندبچه.گربه ای که می لنگد...بچه ها برای مسافران زبان درازی می کنند.کوپه32-پسری جوان شصتش را به آنها نشان می دهد.کوپه32-پیرمردی در حال حل کردن جدول روزنامه تاریخ گذشته ای است که همان پسر...
-
قطار شماره 123/داستان شماره4/
جمعه 20 تیر 1399 21:51
به نام خداوند بخشنده و مهربان قطار شماره 123/داستان شماره4/ قطار به آرامی شروع به حرکت می کند..ایستگاه اول واگن های آبی با یک خط سبز به شماره 123...رد می شود رد می شود رد می شود..نرده های آبی .چندزن و مرد و چند بچه قدو نیم قد.. سگ ولگردگوشه دیوار نگاهش به سگ نگهبانی است که چشمانش از بین در آهنی خیره شده به گوشه...
-
»» قطار شماره123-3
جمعه 20 تیر 1399 21:50
برف زمین را سفید پوش کرده..بچه ها به دنبال آدم برفی درست کردن هستند. قطار به آرامی شروع به حرکت می کند..هویج و کلاه بافتنی رنگو رو رفته ی سر به سر گذاشته ی سفیدی رنگی بی رنگی.دانه های ریز بی رنگ و سفیدی زمین تشنه و نیمکت آبی ایستگاه خلوت. بچه ها با دیدن قطار به دنبال آدم برفی ها می دوند و دست تکان دادن های آرام و تند...
-
کافه تاریکی
جمعه 20 تیر 1399 21:47
کافه تاریکی صندلی گرد و میزد گرد یک قهوه اسپرسو و مردی شبیه به هیچ یک از مشتری ها .همیشه همونجا میشینه. از نظر خودش تنها بازمانده ی نسل خودشه. نسلی که فقط خودش مونده از خودش. گاهی چند بار فنجون خالی رو میبره و میاره پایین. همیشه چند بار صدا میکنه تا یکی بیاد ببینه چرا فنجون خالیه. از نظر اون میدانی که روبروی کافه هست....
-
((رویای پنهان))
جمعه 20 تیر 1399 21:46
صدای در کتری که داشت خودش رو می زد و نسیم بهاری و قاب عکس گوشه ی اتاق و پیرزنی که خیره به عکس نگاه می کردهمه و همه منو به این سمت از زندگی می کشید که با هم بودن و دیگر برای همیشه از هم جدا بودن را در ذهنم مجسم می کرد با گذری به کودکی خودم را می دیدم که بدون هیچ دغدغه ای در حال بازی کردن و کندن گیلاس از درخت و خواندن...
-
حسام الدین شفیعیان-شعر
جمعه 20 تیر 1399 18:55
-
هنر,قلم,رسالت هنر برای هم,برای تفکر
جمعه 20 تیر 1399 18:54
در پس هر کلمه چو اندیشه کنی خود حاصل دگری زتفکر زقلم زنوشتن زهنر چو اندیشه کنی خود هنری قلم از فکر چو نتراوش کند در بندست بر در از آن چو اندیشه زگفتن زنوشتن چو شوی چون هنری وگرنه رود مانده بر سر صخره زسنگ خواهد خفت چو زگفتن زخفتن زهنر در بر آن رسالت زقلم چون تو شوی حرف زقلم چون هنری ورنه از ماندنو رفتن چه حاصل زبی...
-
/بسوی او//سلول های انفرادی مغز/
جمعه 20 تیر 1399 18:45
/بسوی او/ من نه منم که من منم من زخودم زکم منم تو توئیو تو من منی من زتو بی من کم منم من زمن شکسته ام من زخودم شکسته ام من منمائیم که من چو بتو پل زدم منم که شد زمن منی دگر زاو زما زما دگر زمن گذر زخود گذر زمن زما شدن گذر تا گذری زمن زخود به او رسی زمن زخود گهر جان خود نما خرج گوهر شدن زاو چون زخودت گذر کنی بت شکنی...
-
ماحصل اندیشه
جمعه 20 تیر 1399 18:39
خوانی ابیات زپس از پس دگری دگر از پست مدرنو زغزل چون زمثنویو دوبیتی گذری هفت خوانیست زنو زقلم مایسطونی چو رسالت قلمی الفو لامو دو میمو زنونو زقلم بر بینگیز تو شعری زقلم پیکری از نو بتراش تراوش زجوهر زریشه زقلم تا بدهد شکوفه ریزانی دگر بربخوان قصه شبهای دو صد به تشدیدو دوصد قافله از هم به هنر کاش گلبرگ قلم ساقه ی خوش...
-
زهنر در پس شعر چو شعر دگری
جمعه 20 تیر 1399 18:31
خط دو خط دگر خطهای دگری نثرو دونثرروان زان روان زپیکری بتراشو بتوازون تا سطر سطر شعر تو گل کند بتراوش زقلم تا خط فکر تو زفکری زفکرهای دگری گل کند بربتابان زقلم نورو دو خطی بکشان واژه را هل بده نقطه زبیتی بتراوش زتوانایی خطی زخطی دیگر شمعو شمع پروانه دور قلم واژه را حرف بزن فریاد زهجایا کلمات را حرف دگر دو سه بیتی غزلی...
-
/مرد گمشدگی ها/
جمعه 20 تیر 1399 18:23
چگونه گمشده ام در خود میان خود برون آمدن از خود خود شکسته باقی از شکستن از خود شکستگی ها فراموشی مرگبار از خود تاریخ شکسته از تابوت های سنگی میان جاده یک نفر دارد آواز دلتنگی غم زمین میبرد بر دوش ناتوان زخمی جایی که دیوارهای زندگیش میزند نت های پتک انگیز سر ضربی حسام الدین شفیعیان
-
/دانی//مرد زمستانی/
جمعه 20 تیر 1399 18:19
/دانی/ دانی چیست دانستن آن همانست از ندانستن ندانستن زدانستن سرآغاز سرآغاز از به دانستن چو آغاز به از آغاز شعرم نقطه خوان سد زسد نقطه از شعرم شور جوشانش زشعرم فلک گر گردش روز و شبی نو زشعرم زرنگین کمان واژه از نو زسطرش سطر دیگر چون غزل شد غزل خوانی زشعرم چون عسل شد زبند جوششی بند بند حرفم زجمله شعر من پیکر زنو شد حسام...
-
گلفشانی-/شهر خیال انگیز من/
جمعه 20 تیر 1399 18:11
گلفشانی با همی شور گلفشانی گفتی چه عالی تو نشانی گفتی غزل سرایی گفتی شکر زدیو قند چکانی گفتی هم شورو نوای دل طوفانی زدی هم اشک پیاله به دل بارانی زدی تار غم بر شعر خود به قالی بافتی طرح زدیو طرح چو گل ها زقالی بافتی خط خط شعرت را موج فشانی گفتی آخر خط نقطه سر خط بعد با نشانی گفتی حسام الدین شفیعیان /شهر خیال انگیز من/...
-
/شب همه شب با کلمات/
جمعه 20 تیر 1399 18:10
/شب همه شب با کلمات/ باز هوا غروب دیگر دارد با ماه بگو مگوی دیگر دارد باز دریا چو موج گفتن دارد ساحل کمی دلتنگی ممتد دارد آخر حرف کمی قصه شنفتن دارد از دلتنگی تو موج طلاطم گرفت باز قصه شب دلتنگی گفتن دارد با شعر نگفتم که شاعر غم مردن دارد خیر لیکن همی شعر که خفتن دارد باز طلوع درد نگفتن دارد با دلی سنگ نشد قصه ی فردا...
-
/شب همه شب با کلمات/
جمعه 20 تیر 1399 18:10
/شب همه شب با کلمات/ باز هوا غروب دیگر دارد با ماه بگو مگوی دیگر دارد باز دریا چو موج گفتن دارد ساحل کمی دلتنگی ممتد دارد آخر حرف کمی قصه شنفتن دارد از دلتنگی تو موج طلاطم گرفت باز قصه شب دلتنگی گفتن دارد با شعر نگفتم که شاعر غم مردن دارد خیر لیکن همی شعر که خفتن دارد باز طلوع درد نگفتن دارد با دلی سنگ نشد قصه ی فردا...
-
پروانه بشو-تو دریایی من ساحل-کمی از خودت بگو-کنار خط زندگی
جمعه 20 تیر 1399 18:09
پروانه بشو-تو دریایی من ساحل-کمی از خودت بگو-کنار خط زندگی پروانه بشو نگاه میکنی عمق پیله را که پروانه شوی همره عشق چو دیوانه شوی در چنان چون چرا چنین چگونه شعر شوی از فکرو خیال خود شعری زده ای با فتح چنین چون چنان گل زده ای آخر شعر برای خط زدن نقطه سر خط ویرگول زده ای حسام الدین شفیعیان تو دریایی من ساحلتو در مرداب...
-
رنگین کمان قلم-جنگ و صلح- مدال عشق
جمعه 20 تیر 1399 18:06
رنگین کمان قلم خط خطیهایم را با چشمانت رنگین کمان کن تو سخت درگیر و دار فراموشی هستی اینجا یکی دو خطی برایم اشک بریز با قلمم بعد از نگاهت رنگین کمان میشوم در باران چشمانت سخت خیسم کمی برگرد اینجا، سخت شکننده شده است هوایش من مردی در آستانهی فصل سردم برگرد... (حسام الدین شفیعیان) جنگ و صلح- مدال عشق جنگ و صلح جایی...
-
چراغ قرمز زمین
جمعه 20 تیر 1399 18:04
من میل بافتنیه قلم قلب تو ام جایی در سنگ نوشته ی درد تو ام میان شب بو گاهی میان رود فکر تو ام باور دلتنگی تو نه اصلا بند بند موی تو ام چای شیرین تو ام شمع بالین تو ام ساعت خواب تو ام تشنه ی دیدار تو ام ماه تب دار تو ام غنچه ی گلزار تو ام فصل رویش گلهای تو ام آخر شاه بیت غزلهای تو ام حسام الدین شفیعیان چراغ قرمز...
-
/زندگی هدف زندگی مسیر زندگی همین/
جمعه 20 تیر 1399 18:02
/زندگی هدف زندگی مسیر زندگی همین/ شلوغ نکنید آدمها اینجا زمین است گاهی زیرو زبر گاهی همین است نه برده برنده ای نه برده بازنده ای آنکه برده است اهل یقین است باور نکرده زمین را که زمین جایی تندو گذرا سر به زیر است جایی از بلندی فریاد های نرسیده به گوش چرخش آن درون خود قصه ی اشکو لبخند و زندگی است فرا ندهید به گوشش اگر...
-
/نجات دهنده//شمع خاموش/
جمعه 20 تیر 1399 17:57
/نجات دهنده/ باز بی خبر از تو منو این حرف زحال تکرار نقطه سر خط گذارم به آنسوی خیال منو حرفو منو جوشش های محال چه بسا خط خیال آرزوهایی زخطی زکمال چه ندیده همی رخ به آنسوی زچهره ای زیبا و جمال من فروبسته در کشتیو تو در دریا باد انگیز ترین سمت مسیر تو زرویایی ثمال من در این خشکی ایام زتو دلبستم تا رسد کشتی به آن ساحل...
-
/مسیر بارانی//چند خط باران کلمات//میان دریای فکر تو//ماهی و تنگ و دریا/
جمعه 20 تیر 1399 17:55
مسیر را ادامه بده شاید باران بیاید باز هم باز رنگین کمان بشود بازم تار دل ما از غم به شادی بشود بازم تکرار همی قبل به بعدش بشود بازم تکثیر سلول های کلمات خون تازه بگیرد بازم با یه شعرم نکند باز دلم باران بگیرد بازم حسام الدین شفیعیان /چند خط باران کلمات/ باز جاده ی فکر من شده است بارانی ابرهای خیالم شده است طوفانی باز...
-
/پائیزان قلب//قلم/
جمعه 20 تیر 1399 17:53
کاج های زیبا و خشک شده از تندباد زندگی مثال برگ ریزان زندگی جایی در میان مرداب زندگی با آخرین نفس های زندگی قطعه ای برای سرودن ************************* چند بلوک و چند چهارراه هیاهوی خاموش عکس کودکان در خاک صدای گریه صدای خنده صدای مات زنده ها برای تابوت ها عجیب سکوتی دارند مردگان انگار با خود تمام ارزوهایشان را به...
-
/ابرهای سفیدو سیاه//قند برای تلخی فنجانت از قهوه شده ام//شخصیت خیال انگیز قصه ی من/
جمعه 20 تیر 1399 17:50
/ابرهای سفیدو سیاه/ زان شکن از قفس خود زبی قفسی زخود برون برون نما از خود ز فکر تو که گیرد جهان برون برون نما شکسته از قفسی که خود کنی زآن برون با خود شکن شکن زخود زخود برون برون نما زلاک خود زحالت به سستی ات زجان خود طلب شکن طلب شکن ز خود شکن طلب بکن زخود که از خودی که میبرد تو را مدارا میکنی با جان خویشتن که او...
-
/نقطه های زندگی//پشت هیچستان // هم نقشو نگارم من،با مهربانی من/
جمعه 20 تیر 1399 17:48
/نقطه های زندگی/ میگویی زندگی و من برایت خط کاغذی آن را میکشم زبعدو قبل آن زرو قرمزو نارنجیو بنفش را میکشم چه معنای تلخی سیاهی در خطوط آهنی چرایی آن را زتصویر خیال میکشم برایم رفتن از شهر کاغذی عکس هست زبعد آن زندگی قلم میکشم فرقی ندارد که در هیچ جای دنیا نقطه میگذارم من آن هم را برای تصور خیال میکشم و تو میگویی چقدر...
-
/آهن+شعر+جوهر//عشق فراتر از گفتن//شاگرد و استاد/
جمعه 20 تیر 1399 17:44
/آهن+شعر+جوهر/ در شهری آهن گرفته شاعر شدم دلداده بر کاغذ شدم باور نمیکردم پرواز را تا دلداده ای بر قلب دل جوهر شدم حسام الدین شفیعیان /عشق فراتر از گفتن/ بصرو سمعو دوگوشو تو چشمو تفکر زتو من خیال ابرو مه ماه فلک دل با تو مه شکن عاشقی مسیره دلدادگی تو الف من غزل تو به شعر من عسل قلمو کاغذو دفتر من آهن شد شهر دلدادگیم...